و زماني که متلاشي ميشوي، دهها و صدها زن در دنيا در حال فرياد کشيدنند.
8/27/2006 10:34:00 PM -
آرش ÙتاØÙ -
تفریحت میتواند این باشد که بنشینی در پیادهرو با هدفون ها در گوشَت و سیگار بکشی و به رفت و آمد آدمها دقت کنی. حتی نکنی.
چند روز قبل احساس میکردم در زندگی من هیچ چیز واقعی نیست. لعنتی حتی توهم هم نیست. واقعیتهای متوهم. توهمهای واقعی. هیچکدام.
کلاس تئاتر نروم و بجایش بروم سر کار. مادرم نمیدانست که اگر لازم باشد اینکار را هم میکنم.
بعضی روزها برای بعضی ها خوبند و برای بعضی ها بد. بعضی روزها فرقی ندارند.
8/21/2006 01:01:00 AM -
آرش ÙتاØÙ -
بازیگر در تئاتر، مصرف میشود. و این تصمیم خودشه! اگر قرار باشه از خستگی بمیره، این اتفاق وقتی میفته که از رو سِن اومد پایین.
و این وسط کارگردان بیچاره؛ که این اون بازیگرس که میتونه اونو به اوج برسونه، یا باکله بزنتش زمین. بازیگر در تئاتر، مصرف میشود.
8/01/2006 11:22:00 AM -
آرش ÙتاØÙ -
|