آرش



email



My Cheght ow Peghts





01/01/2004 - 02/01/2004
02/01/2004 - 03/01/2004
03/01/2004 - 04/01/2004
04/01/2004 - 05/01/2004
05/01/2004 - 06/01/2004
06/01/2004 - 07/01/2004
07/01/2004 - 08/01/2004
08/01/2004 - 09/01/2004
09/01/2004 - 10/01/2004
10/01/2004 - 11/01/2004
11/01/2004 - 12/01/2004
12/01/2004 - 01/01/2005
01/01/2005 - 02/01/2005
02/01/2005 - 03/01/2005
03/01/2005 - 04/01/2005
04/01/2005 - 05/01/2005
05/01/2005 - 06/01/2005
06/01/2005 - 07/01/2005
07/01/2005 - 08/01/2005
08/01/2005 - 09/01/2005
04/01/2006 - 05/01/2006
05/01/2006 - 06/01/2006
06/01/2006 - 07/01/2006
07/01/2006 - 08/01/2006
08/01/2006 - 09/01/2006
10/01/2006 - 11/01/2006
11/01/2006 - 12/01/2006
12/01/2006 - 01/01/2007
05/01/2007 - 06/01/2007

 

میخوام بیفتم . فقط بیفتم. دخترای گرسنه. دخترای همیشه گرسنه. شاید فقط من اضافیم. فقط من. و تو نمیدونی چقددددددددر کوچیکی/شصت دست راستم برای سومین روز میپرید. تبریک میگم.

    7/31/2004 01:19:00 AM - آرش فتاحي -


 

امروز شک کردم. به تمام چیزایی که بقیه برام تعریف کردن. باید بشینم همرو دوباره برا خودم تعریف کنم. وحشتناکه. همهء این رفتارارو باید عوض کنم. کثافتا. میترسم. شاید دیگه نباشم. شاید هیچوقت لازم نبود که باشم. دو روزه شصت راستم میپره. دیشب تونستم تو ارتفاع ، ارتفاعو حذف کنم.

    7/28/2004 11:09:00 PM - آرش فتاحي -


 

همهء آدما فرصت تجربه کردنو داشته اند. به یک اندازه. این حرف، تو جنبه های خیلی کلی درسته. چون همین تجربهء یکسانِ که باعث میشه یه سری آدما تغاهم داشته باشن. ٢ تا چیز این قضیه رو میسازن. یکی شرایط؛ یکی "خود" اون آدما. این شرایط رو همه تجربه میکنن. به همین دلیل وقتی دو نفر تو یه چیز تفاهم دارن، در واقع در یک شرایط در گذشتَشون یه جور عکس العمل داشته ان. و این عکس العمل، همون "خود" س. و همینه که باعث میشه این دوستی به هم پیوسته بوجود بیاد. یه لجن بهم پیوسته. پس من این حَقو بخودم میدم که آدما رو برحسب چیزی که هستن بسنجم ؛ و به شرایطشون فکر نکنم.

--

خیلی سخته که وقتی نمیتونی نفس بکشی، نفس بکشی. وقتی تو خواب از ترس نمیتونی داد بزنی، داد بزنی. خیلی سخته.

--

و خیلی احمقانس که بین نوشتن این چرتوپرتا که خودتم هیچ احساسی نسبت بهشون نداری، و خوندن SessionBeanها که دغدغهء فَک زدن در موردشون با امیدُ داری، نوشتن اینارو انتخاب کنی. حتما یه چیزی وجود داشته؛ از همون اول. راهو اشتباهی اومدی.

    7/18/2004 12:31:00 AM - آرش فتاحي -


 

دلم زن میخواد. خدا امروزو برا من ساخته . ( ساخت )

    7/11/2004 01:53:00 PM - آرش فتاحي -


 

کافه فرجه و رهمتلاه الیح. دیگه نمیتونم تصور کنم که کردستانو میرم بالا، خروجی همتو با ترافیکش ازون گوشه میخزم تو، با رفتن تو خروجی مدرس و رسیدن به دوراهی؛ یادم بیفته که کمتر وقتی شده که اون جونوبیرو انتخاب کنم؛ ترافیک خفن مدرس و صدر رو رد کنم در حالی که به چیزی فکر نمیکنم. حموم. میدون. توقف ممنوع. دیگه اتفاق نمیفته که با هومن مریما رو برسونیم شهرک و سعادت آباد؛ وقتی که داریم بخاطر پول نداشتنو "الاغه" به کافه از شهرک مسافر میزنیم ، آروینو دور میدون ببینمو قاط بزنم یکم ؛ با هومن محض بیکار نبودنو خنده شجریان گوش بدیمو جلوی مسافرا یه کانورسیشن خنده را بندازیم. بعد بریم کافه و امین و صمد بدون شمردن این حاصل عرق جبین ما، هرچی میخوایم بهمون بدن ، ماام کوف کنیم. دیگه نمیشه تو کافه فرجه روز تولدم سورپیریز شم. فکر کن! اون گربهء سیاه با چشای زردش رو دیوار.

    7/05/2004 02:19:00 PM - آرش فتاحي -