آرش |
|
از muse مطمئن شدم. -------------------------- شاید بتونیم یکم کُس شعر بنویسیم رو کاغذ بذاریم تو شُرتمون ارضا شیم. 12/30/2004 03:58:00 PM - آرش ÙتاØÙ - جدیدا حس میکنم آخرین روزهای هفته، آخرین روزهای عُمرمن. 12/23/2004 09:24:00 PM - آرش ÙتاØÙ - تو میتونی هرکس و هرچیزیو هروقت که خواستی جنده کنی... ولی یادت باشه که یه موقع یه آرش فتاحی بود ، که وقتی تو داشتی به دخترای تو خیابون تیکه مینداختی و برا دوستات خالی میبستی، داشت به این فکر میکرد که چه جوری وقتی تو خیابون را میره، به کسی نیگا نکنه... وقتی تو موسیقی خالتور گوش میکردی و قر میدادی..در خفن ترین حالت تکنو میزدی یا گل گلدون میخوندی ، به تو radiohead و تلفظ درست tool رو یاد داد.. گه خورد که یاد داد... وقتی تو میرفتی سر کوچه الواتی کنی، روزی 3 تا نمایشگاه میرفت...وقتی تو بلد بودی دکمهء دوربین دیجیتالتو فشار بدی و چرقی عکس بگیری، به اندازهء تعداد انگشتای دست و پات با دوربین حرفه ای عکس انداخته بود و چاپ میکرد...وقتی تو به کُسای دانشگاه آزاد هنر فکر میکردی و جلق میزدی، هرروز 7 صبح میرفت اونجا و از دیدن این آدما گریش میگرفت...وقتی نمیدونستی دانشگاه چه جای مزخرفیه، میرفت دانشگاه تهران بسکتبال بازی میکرد...وقتی دغدغه ات زدن تستای قلمچی بود، دغدغش ندیدن همهء فیلمای جشنواره فیلم بود...وقتی عاشق شدی، اینقد بلد بود که حرفاییو که نمیتونستی بزنی، از دهنش میشنیدی کف میکردی..و اون هیچی نمیگفت...وقتی روزی 8 ساعت درس میخوندی، 3 روز در هفته روزی 3 ساعت میرفت میدون کشتارگاه که موسیقی یاد بگیره....شک نکن...الان نمیفهمی اینا یعنی چی. شک نکن. راحت باش...چون دیگه آرش فتاحی وجود نداره... و تو میتونی 2 تا کتاب عکاسی کس و شعر بخری و بعد از هفته ها هنوز یه فیلم Illford Pan 200ASA نخریده باشی...سعی کنی فکر کنی روشن فکری و فقط هنر میتونه احساساتو خالی کنه...و به آدمایی که حاضر نیستم حتی تو صورتشون بشاشم ، کون بدی و خوشحال باشی..منم خوشحالم. احتمالا آخرش میشم یه شریفیِ انتقالی، که به خاطر اینکه هوشش کمتر از بقیه بود و نمیکشید، اخراج شد و حالا تو عروسیا گیتار باس میزنه..و تو..یه روشنفکر که فیلم میسازه...یا یه فارغ التحصیل دانشگاه شریف...که داف ها برات میمیرن...و تو میتونی بخندی. بخند. آرش فتاحی مرده. آرش فتاحی مسئولیت میپذیره و نمیتونه انجام بده...به خودت افتخار کن که یه همچین لجنی نیستی. یه. همچین. لجنی.نیستی. همه چیزو جنده کن. تو میتونی...و تو این حماقت بمون...که هنوز رمز هایی وجود دارند...دقت کن. فقط دقت کن. که آرش فتاحی ضعیفه...خیلی ضعیفه...ولی اگه یکم....فقط یکم...............خاااار میگاد. دقت کن. اونقد مهم نیستی. حتی اگه یادت نباشه و به این فکر نکنی.به گذشتت نیگا نکن. خوشحال میشم که تو حماقتت بمونی و غلت بزنی. 12/22/2004 07:40:00 PM - آرش ÙتاØÙ - برای ویلیام که همیشه یک مرد باقی میماند. آرزو کردم روزی در جاده ای سرسبز در حالی که ویلیام سمت راستم نشسته ، از رانندگی من لذت میبره و مست، دنبال چوب کبریت نیم سوخته ای که از دستش افتاده کفِ ماشین، میگرده و دُناماریا رو صندلی عقب تکیه داده و طبق معمول بیرونو نیگا میکنه ، رانندگی کنم...و ویلیام رو به شهرک غرب میرسونم و دُناماریا رو... . 12/21/2004 09:01:00 PM - آرش ÙتاØÙ - بهتره بخوابم. امروز دوباره به دنیای واقعی برگشتم. چند لحظه. 12/19/2004 11:19:00 PM - آرش ÙتاØÙ - جدیدا آدما به طرز عجیبی تشخیص میدن..موسیقی خوب رو...و دخترای خوشگل رو. و این فاجعه اس... دیگه حتی دختر خوشگلیم وجود نداره..دیگه حتی سیگارم منو نمیگیره. وقتی به مادرم میگفتم میخوام یه موسیقیدانِ نقاشِ ریاضیدان بشم، بهم میخندید. حق داشت. چون انسانها حق دارن که بخندن. 12/16/2004 07:03:00 PM - آرش ÙتاØÙ - روزهایی که ترجیح میدم هیچوقت به دانشگاه نرسم. روزهایی که ترجیح میدم هیچجا نرسم. 12/07/2004 01:34:00 PM - آرش ÙتاØÙ - انسانهایی که دیگر هیچگاه حس شهوت را درونم تقویت نمیکنند. 12/05/2004 07:37:00 PM - آرش ÙتاØÙ - آره مردم...من اینجام که ازم سواستفاده کنین...راحت باشین...خیلی راحت ...اینقد که تو راحتیتون گم شین. فقط همین لحظه. شایدم چند لحظه پیش. مهم نیست. 12/01/2004 11:30:00 PM - آرش ÙتاØÙ - |