آرش |
|
غذاهایم را دو وعده در روز به صرف سگ میخورم. 5/25/2007 01:43:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
(تو میرقصی) 12/28/2006 11:39:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
شی سِد: تو 12/10/2006 10:08:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
میدونی. 11/30/2006 11:26:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
Everyone is fine. 11/11/2006 12:10:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
everyone is good. 10/25/2006 11:20:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
و زماني که متلاشي ميشوي، 8/27/2006 10:34:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
تفریحت میتواند این باشد که بنشینی در پیادهرو 8/21/2006 01:01:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
بازیگر در تئاتر، 8/01/2006 11:22:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
خُب دُخیا چی میتونن به آدم بِدن؟ 7/10/2006 03:03:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
مُردگان رو دفن میکنی 6/02/2006 01:34:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
همون مزخرفات و اون خوشبینیاس که باعث میشه اون دَم وایسی ولی نپری. باعث میشه تیغ بگیری دستت، ببُری، ولی عمیق نبُری و آروم شی. 5/05/2006 06:09:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
و خدا انسان را نادان آفرید. 5/05/2006 05:05:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
همیشه توجیه خوبی وجود دارد 4/28/2006 10:15:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
چیز مهمی نیست. نگران نباش. نگران نیستم. 8/28/2005 05:31:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
همین الان بیشتر از خودت تورو میشناسم. تو ام فقط کافیه صفحهء حوادثِ روزنامه ها رو بخونی و به باکرگیت فکر کنی. تو خیابون که راه میری، همش دورورتو نگا کنی، که مبادا لولو خُرخُره، این پسرای ناکس، نخورنت. میتونی دستتم بذاری بینِ پاهات. یا یه قفل آهنی بخری و کیلیدشو بندازی تو جوب که آب ببرتش. ولی مبادا یکی یه موقعی، بیاد و اون کیلیدو از تو جوب پیدا کنه. و خیلی اتفاقی بیاد تو خیابون سراغت. 7/13/2005 09:37:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
(به گفتهء خودش) 6/23/2005 07:05:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
آخرش تو خواب میمیرم. 5/29/2005 10:13:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
5/20/2005 03:16:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
نگران نباش عزیزم، ازین بدترم میشه. 4/13/2005 03:39:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
اصولا اگه شما "2 تا" 83ایه بدبختین، من یه 82ایه بدبختم. هیچکس نیست. حتی نمیتونم به کسی زنگ بزنم. خوبه. لابد خودم میخوام. 3/29/2005 08:11:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
همممم، چیزی که مسلمه، اینه که امسال همونقد گُه خواهد بود که پارسال. بلکم بیشتر. دیگه تارُفای آدما واقِ اَن حالمو بهم میزنه. کلمه های تکراری...تفاله های مغزی. حالم از آدمایی که حرفای بی محتوا میزنن بهم میخوره....تبریکای بی محتوا، لوپی که همینجوری توش میچرخیم...پسرای جنده، با دخترای نکره. حماقتهایی که هر لحظه فراموش میشن. اسپرمهایی که هیچوقت جفتشونو پیدا نمیکنن و تو لوله های پیچ در پیچ پر از آب، گم میشن. 3/20/2005 02:52:00 PM - آرش ÙتاØÙ - من یا بی ذوقم....یا حالم از ادما بهم میخوره....یا جفتش...............یا هیچکدومش. 3/20/2005 02:48:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
باید به چیزایی که زنده نگهم میدارن اعتماد کنم. 3/18/2005 02:31:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
"زنهای باکره مثل زنهای باکره ناز میکنند." 3/13/2005 12:47:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
3/11/2005 12:49:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
3/09/2005 06:17:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
مادرم اگر میدانست مرا میزاید، هیچگاه نمیگذاشت با پسرخاله ام، َمست، از روی تپه های چین تایپه ، جزیره ای در جنوب شرقی آسیا با سقفی بالغ بر 2 متر با بامی کمتر و برفی بیشتر. 3/05/2005 12:19:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
آدمایی توی زندگی من هستند که من اصلا ندیدمشون. علی و هومن. تخیلات قوی و دوست داشتنی من. لحظه های نابی که دیگه هیچکدوم وجود ندارن. لحظه های مُزده. شخصیتهای مُرده. من فقط باهاشون میخوابم و بلند میشم. فقط همین. 3/02/2005 10:00:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
امید، بچه که بوده آرزو داشته وقتی بزرگ شذ ، یه cpu درست کنه و رقیب intel بشه. منو امید، تحلیل سیستمها ورداشتیم ، میخوایم یه cpu درست کنیم و رقیب intel بشیم. علی آمار احتمال ورداشته. حتما میخواد ببینه احتمال اینکه زندگیشو به گا بده چقدره. 3/01/2005 02:00:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
"الحمد" رو که میخونم، تو یه لوپ میفتم. 2/25/2005 02:45:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
"... 2/16/2005 11:42:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
"احتمالا کسی خواسته با تو شوخی کند، که متولد شدی."
2/02/2005 03:09:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
سیگار میکشم. که زمان بگذره. زمان میگذره. من سیگار میکشم و عاشق میشم. عاشق زمان. من میگذرم.
1/28/2005 11:25:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
هرچقدر دخترای باکره بیشتر تو دنیای مجازی مسنجر،از یه سری smileyها استفاده میکنند، تو دنیای واقعی بیشتر ازشون فرار میکنن.جلق ناقص. اُرگاسم ممنوع. 1/23/2005 01:55:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
سوءتفاهم نشه ها روزبه، خوشحالم که بلاگ منو نمیخونی. حالم از دخترای همیشه باکره بهم میخوره . و پسرای همیشه لیس زن. و پسرای همیشه باکره. و پسرایی که باکره نبودن و ... باکره شدن. وقتی که غرق میشن. دیگه هیچی نمیفهمن. جالبه... زندگی حال بهم زنیه... نه ویلیام؟ بیا حالمون باهم بهم بخوره. هِی هوشمند! من نمیدونم چرا از تو خوشم میاد، اگه فهمیدی چرا، به منم بگو. سارا جرأتشو داشت که accept کنه. نینا همونقد حالمو بهم میزنه که میزنه. مریم شاهی رو میبینم شاد نمیشم. مواظب باش بو نگیری. علی...نمیدونم. هومن رو دارم متاسفانه کم کم ... میدونم. امید برگشته. مریم کریمی خسته نمیشه. مریم شاهی نمیخواد بفهمه. سهیل رو که میبینم خوشحال میشم ، و هِی به گذشته برمیگردم. اینارو نمیگم که اتفاقی بیفته. شاید چند دقیقهء دیگه همهء این جمله ها عوض شّن. الان از همهء بالاییا حالم بهم میخوره بغیر از 4تاشون. خودمو نمیبینم.
1/22/2005 10:15:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
1/16/2005 04:49:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
1/12/2005 01:40:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
از خدا متشکرم...که بخار رو روی شیشه آفرید!
1/09/2005 03:49:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
از muse مطمئن شدم.
12/30/2004 03:58:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
جدیدا حس میکنم آخرین روزهای هفته، آخرین روزهای عُمرمن.
12/23/2004 09:24:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
تو میتونی هرکس و هرچیزیو هروقت که خواستی جنده کنی...
12/22/2004 07:40:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
برای ویلیام که همیشه یک مرد باقی میماند.
12/21/2004 09:01:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
بهتره بخوابم. امروز دوباره به دنیای واقعی برگشتم. چند لحظه.
12/19/2004 11:19:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
جدیدا آدما به طرز عجیبی تشخیص میدن..موسیقی خوب رو...و دخترای خوشگل رو. و این فاجعه اس...
12/16/2004 07:03:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
روزهایی که ترجیح میدم هیچوقت به دانشگاه نرسم. روزهایی که ترجیح میدم هیچجا نرسم.
12/07/2004 01:34:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
انسانهایی که دیگر هیچگاه حس شهوت را درونم تقویت نمیکنند.
12/05/2004 07:37:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
آره مردم...من اینجام که ازم سواستفاده کنین...راحت باشین...خیلی راحت ...اینقد که تو راحتیتون گم شین. فقط همین لحظه. شایدم چند لحظه پیش. مهم نیست.
12/01/2004 11:30:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
mikhaam behet nazdik baasham......va alt+tab raa chenaan sari feshaar daad ke digar hichi nadid.
11/27/2004 10:39:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
این جسم منه. وقتی چشامو میبندم، درونمم، خود منم. این کثافت عجیبه. پلاستیکیه و دائم تغییر میکنه تو اون فضای تاریک. شدیدا کنترل کنندس...... کنترلم میکنه...عمق. عمق عمیق..."مثه یه لاکپشت میخواد فرو بره تو لاکش." 11/22/2004 09:32:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
11/14/2004 06:17:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
میتونم بخوابم و به راهنمای فارسی تِک فکر نکنم.
11/06/2004 10:50:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
emrooz ba nima saidi dashtim fek mikardim..ke chera ma daaf nadarim! b'd didim kheili saadas..kheili saade tar az in harfaa...ye raabeteye motanaazer daare baa pooldaar shodan! didin pool pool miaare...daaf am daaf miaare...va azoonjaayi ke hamejaa daaf rikhte va nazdiktarin linke daafe monaaseb kheili doore be maa , be raahati saabet mishe ke maa hichvaght daaf daar nemishim! ...va in mitoone negaraan konande baashe , naaraahat konande baashe , khoshhaal konande baashe ..va oosoolan konande baashe...va maa oosoolan maf'oolim!
11/05/2004 11:13:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
میشه بو کشیییید ... هنوز خیلی لذتها هستن که نبردم....
11/03/2004 11:41:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
هیچوقت یادم نمیره...زمان و لحظه هایی رو که شک نداشتم.
10/23/2004 09:59:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
I cannot feel the ground...
10/16/2004 08:13:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
I just tried to suck the dishes
10/15/2004 06:18:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
از داشبورد وارد میشویم. از خرابه. خراب میشوم. و در انتهای جاده سقوط میکنم. سقوط از فاصلهء صفر متریِ اَن..تو.
10/10/2004 03:29:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
ایده ای از بالا اوردن ندارم..نون خنگ چ به وضعیت اولیه بر میگرده و هر چیزیه که اینو. هر. از چند. گاهی. به هیچی فکر نمیکنم. فکر نمیکنه. به. هیچی. تفاوت. چیزی ووجود نداره. من. نه . تو. لویزان. سوسکمار. سیم خاردار. سیخ شدن مو به تن. تن. تن. لغزش دو تاشون رو هم . خیسی بو. بو بو.الهه ؛ امید کجاس؟ امید؛ خود-روِِ . هیچکس. هیچ-کس. کس. کس. کس. کس. کس .کس .کس. کس. کس. کس. کس. کس. کس. ریفرال.خر خره. خر خره. مو شکافانه. آره کس ننت. به همین راحتی اره کوش اون .نچ نچ نچ نچ نیم سکه. یه ریتم آروم..یه ریتم خسته کننده..یه آدم خسته کننده. یه آدم خسته تر. هیچکس خسته نیست هیچکس. منم خسته نیستم. گه میخوره هر کی خسته باشه. وبلاگ نمینویسی؟ به تخمم. اِ داری مینویسی؟ به تخمم.
10/09/2004 02:27:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
میترسم به عکست نگاه کنم...میترسم وجود نداشته باشی.
10/02/2004 09:48:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
و شبهایی که با تختم همخوابگی میکنم...و او هر لحظه به اوج لذت میرسد...همه جا تاریک است. من. تختَم. تو.
9/26/2004 09:07:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
احتمال مردنم در خواب
9/14/2004 05:23:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
...آدمایی که با J دنبال هویتشون میگشتن و تو این گمشدگی بیشتر غرق میشدن...
9/11/2004 08:04:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
همه عین هم. شایدم من عین همیشه.
8/25/2004 07:40:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
تو محکومی به خوندن این جمله. حالا اگه الان با خوندن جملهء قبلی به خودت اومدی و تصمیم گرفتی دیگه اینجارو نخونی، بهت پیشنهاد میکنم سعی نکن جلوی خودتو بگیری، این یه هوس مثه همخوابگی با یه دختر باکره نیست. ریلکس باش، یه نفس عمیق بکش، به جمله های تکراری فکر کن، به جملهء اول من فکر نکن و به زندگی نکبت بارو مزخرف روزمرت ادامه بده. در حالی که بازم محکوم بودی به خوندن جملهء قبل و این جمله.
8/19/2004 12:09:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
میخوابم. همه چی یادم میره. عادت کردیم همه چی یادمون بره...آدمای بی جنبه. آدمای همیشه بی جنبه.
8/07/2004 02:42:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
امروز شک کردم. به گشودن لبهام. به شنیدن صدای تو.
8/02/2004 10:40:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
کوچه های خالی از دخترایی با کفشای نوک تیز. من. بهمن. فرانسهء هُم مِید. ماه. تقلای رسیدن به نرسیده هام. نرسیدن به تقلای رسیدنم. من خوابم. همه بیدار.
8/01/2004 02:15:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
7/31/2004 01:19:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
امروز شک کردم. به تمام چیزایی که بقیه برام تعریف کردن. باید بشینم همرو دوباره برا خودم تعریف کنم. وحشتناکه. همهء این رفتارارو باید عوض کنم. کثافتا. میترسم. شاید دیگه نباشم. شاید هیچوقت لازم نبود که باشم. دو روزه شصت راستم میپره. دیشب تونستم تو ارتفاع ، ارتفاعو حذف کنم.
7/28/2004 11:09:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
همهء آدما فرصت تجربه کردنو داشته اند. به یک اندازه. این حرف، تو جنبه های خیلی کلی درسته. چون همین تجربهء یکسانِ که باعث میشه یه سری آدما تغاهم داشته باشن. ٢ تا چیز این قضیه رو میسازن. یکی شرایط؛ یکی "خود" اون آدما. این شرایط رو همه تجربه میکنن. به همین دلیل وقتی دو نفر تو یه چیز تفاهم دارن، در واقع در یک شرایط در گذشتَشون یه جور عکس العمل داشته ان. و این عکس العمل، همون "خود" س. و همینه که باعث میشه این دوستی به هم پیوسته بوجود بیاد. یه لجن بهم پیوسته. پس من این حَقو بخودم میدم که آدما رو برحسب چیزی که هستن بسنجم ؛ و به شرایطشون فکر نکنم.
7/18/2004 12:31:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
دلم زن میخواد. خدا امروزو برا من ساخته . ( ساخت ) 7/11/2004 01:53:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
کافه فرجه و رهمتلاه الیح. دیگه نمیتونم تصور کنم که کردستانو میرم بالا، خروجی همتو با ترافیکش ازون گوشه میخزم تو، با رفتن تو خروجی مدرس و رسیدن به دوراهی؛ یادم بیفته که کمتر وقتی شده که اون جونوبیرو انتخاب کنم؛ ترافیک خفن مدرس و صدر رو رد کنم در حالی که به چیزی فکر نمیکنم. حموم. میدون. توقف ممنوع. دیگه اتفاق نمیفته که با هومن مریما رو برسونیم شهرک و سعادت آباد؛ وقتی که داریم بخاطر پول نداشتنو "الاغه" به کافه از شهرک مسافر میزنیم ، آروینو دور میدون ببینمو قاط بزنم یکم ؛ با هومن محض بیکار نبودنو خنده شجریان گوش بدیمو جلوی مسافرا یه کانورسیشن خنده را بندازیم. بعد بریم کافه و امین و صمد بدون شمردن این حاصل عرق جبین ما، هرچی میخوایم بهمون بدن ، ماام کوف کنیم. دیگه نمیشه تو کافه فرجه روز تولدم سورپیریز شم. فکر کن! اون گربهء سیاه با چشای زردش رو دیوار. 7/05/2004 02:19:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
من چیم؟ هیچی نیستم. تو یه توهم دارم دستو پا میزنم. غلت میزنم.دیشب بالاخره درومد. اون کثافتا از تو چشمم. مغزمو از دست دادم. شبیه یه حیوونم که فقط خرناسه میکشه. به این قفس نزدیک نشو. نمیتونی نزدیک شی. خوردت میکنه. بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی. مغزم فاسد شده. خیلی راحت هظمش کن.این فقط یه توهمه. وقتی میخوابی به این فکر کن که تا فردا چقد راهه؟ همهمهء کلاغایی که هنوز به دنیا نیومدنو اونجا نیستن. توهم تماشاچیای توی ورزشگاه . حس مشترکشون با بازدیدکنندهای باغ وحش. حیوونی در کار نیست. همش منم. فقط منم. 6/29/2004 11:37:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
مگه نه اينکه با بعد دوم ميشه از يه زندان يه بعدي فرار کرد؛ و با بعد سوم ميشه از يه زندان دو بعدي...بلکم بعد از مرگ ميريم تو يه دنياي چهار بعدي ؛ مرگم فقط اون مرز کنده شدنس. همين.هممم......
6/04/2004 01:17:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
مرگم چقد بوی زندگی میده. زلزله؟ 5/28/2004 06:45:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
آرش ؛ خیلی دلم میخواد بازم قیافتو ببینم. ولی تو هرروز داری گه تر میشی. یکی دیگه ازون روزا که همینطوری دارن بیشتر میشن. هیچوقت 5/23/2004 12:03:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
ترس اولین چیزی بود که برام تعریف شد. 5/15/2004 07:24:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
همه چي تو تقليد تموم ميشه . أخرش ميتونه چي باشه؟ چندتا جمله ... چنتا کلمه؟ فقط چندتا....نه.."هيچي" نه. حتما يه چيزي هست. شايد اون منم. 5/11/2004 08:56:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
مغزم داره فاسد میشه. میخوام اینجا نباشم. نمیخوام اینجا نباشم. نمیخوام اینجا رو بخونی. فقط یه دیوونه خونه میخوام. خیلی از لذتها هست که هنوز نبردم. بو. باید یکم بو بکشم. نباید بو بکشم. 4/23/2004 11:30:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
همیشه خوبم ؛ مگر اینکه خلافش ثابت نشه. 4/22/2004 02:09:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
من فقط از خودم بدم میاد. احتمالا فقط همین. مشکل از خودمه. لازم نیست تو بترسی . هیچوقت به خودت شک راه نده. همینجوری احمق بمون . غلت بزن . بمون . غلت بزن غلت بزن . بمون . غلت بزن . بمون . غلت بزن . بمون . غلت بزن . بمون . غلت بزن . بمون . غلت بزن . بمون . غلت بزن . بمون . غلت بزن . بمون . غلت بزن . بمون . غلت بزن . بمون . غلت بزن . بمون . غلت بزن . بمون . غلت بزن . بمون . غلت بزن . بمون .. 4/21/2004 07:47:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
تویه مردابی گیر کرده ام که فقط یه معجزه میتونه نجاتم بده....همیشه احتمال یه معجزه هست....هیچوقت نیست.
4/21/2004 12:33:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
وقتی اینجا وبلاگ من نیست...وقتی تو اونجا که هستی، نیستی................هست. 4/19/2004 11:01:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
با این پک؛ همهء شما کثافتارو میکشم تو و بعد... ... .... ......... .... ..... .. . ...... .... ..... .. .... ... ... یه اوتوبوس؛ شناور تو دریا.
4/14/2004 11:30:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
4/09/2004 11:48:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
شب + من + تنها + بارون + پیچ + پیچ(مهره) + تاریکی + تلو + وحشت + Depeche mode + اشک + تگرگ + هیچ + سکوت + سکوت + سکوت + من + ساکن + بهار احمقانه مست کننده + من + تخیل.
4/05/2004 02:49:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
میتونم از خودم انصراف بدم، میتونم از دانشگاه انصراف بدم، میتونم از زندگی انصراف بدم. هیچکودوم. میتونم بشینم تو آرامش؛ قهوه بزنم و یه نخ سیگار بکشم. سیگار نه؛ ملت بیدار میشن. میتونم بعدشم بیافتم دنبال پشه های اطاقم تا صبح؛ که دیگه عین هر شب مزاحمم نشن و بذارن بخوابم...خوابم میاد؛ یه خواب ابدی. 4/04/2004 12:50:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
خیلی راحت میتونم دروغ بگم.خیلی بهتر از تو و به این افتخار میکنم. کس ننهء هر آدمی که میتونه افتخار کنه 4/03/2004 07:36:00 AM - آرش ÙتاØÙ - من یه احمقم یه کثافت یه احمق به تمام معنا یه کثافت لجن یه بیشعور یه تعریف از چیزای منفی تو یه چیز من ...من...چرا؟ چرتکه! گه زدن به همه چی گه زدن به تو تهوع آلبر کامو گییییییییییییییییییج یه کثافت حالم داره بهم میخوره حالم بده موش بندری توسعهء پایدار فریاد ارضاء بدون فریادم میشد نه نمیشد لرزش لغزش آنی عقل احمقا گوساله من کودوم؟؟ لحظه کوچیکترین جزء مهمترین جزء کمترین فاصله تا هرچی گفتنش ارزششو میاره پایین یه احمق اینو نمیفهمه من اینو میفهمم احمقم که اینو میفهمم ارضا نشدن کثافته من حتی نزدیک اوجم نیستم .....من؟ 4/03/2004 12:25:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
گیر کرده ام بین یه عالمه سوال بدون جواب................................................یه عالمه جواب بدون جواب......................................یه عالمه جواب بدون سوال. 3/29/2004 07:32:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
گیر کرده ام بین یه عالمه سوال بدون جواب................................................یه عالمه جواب بدون جواب؟.....................................یه عالمه جواب بدون سوال؟ 3/27/2004 03:19:00 PM - آرش ÙتاØÙ - اعتراف............................................کثافت 3/27/2004 12:00:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
من نشاشیدم در شاشدانی . من شاشیدم به تو . 3/19/2004 04:40:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
من یا بی ذوقم....یا حالم از ادما بهم میخوره....یا جفتش...............یا هیچکدومش؟؟ 3/17/2004 01:09:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
میتونم الان بشاشم......میتونم وقتی میریم بشاشم........میتونمم اصلا نشاشم..........من قابلیتای مختلفی دارم. 3/15/2004 08:37:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
زمانی که میخوام هیچ جا نباشم.......کلمات تکراری....تفاله های ذهنی. 3/13/2004 12:03:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
گاهی از خودم میپرسم : خدا چرا تورو بوجود اورد........خدا؟ 3/12/2004 11:06:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
3/10/2004 01:53:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
هنوز زيادي متعلقم.کمتر معلقم.بيشتر. 3/03/2004 07:32:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
من انداختم. من تف انداختم. من با هدف تف انداختم. من تف انداختم به. من تف انداختم به زمين در جاهايي که تف انداختن به زمين ناشايست بود. من تف انداختم به زمين در جاهايي که تف انداختن به زمين نقض مقررات بهداشت بود. من تف انداختم به صورت کساني که تف انداختن به صورتشان توهين علني به مقدسات بود. من تف انداختم به چيزهايي که تف انداختن به آنها توهين علني به بشريت بود. من تف نيانداختم جلوي کساني که تف انداختن جلوي آنها بنا بر افواه خوش يمن بود. من تف نيانداختم جلوي افليجها ؛ من تف نيانداختم به بازيگرها پيش از رفتنشان به روي صحنه. من تف نيانداختم در تف داني. من تف انداختم در اطاقهاي انتظار . من تف انداختم در باد.
3/02/2004 06:33:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
وقتي آدم چشماشو ميبنده؛ ۲ حالت وجود داره:
3/01/2004 09:07:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
يه روز يه آقايي بود ؛يه آقاي خوبي بود . هميشه دندوناشو به موقع مسواک ميِِِزد ؛ ولي نه مثل همه اون آقا خوبايي که تو داستانا تا حالا خوندين . هميشه راست ميگفت ؛ ولي نه مثل همه اون آقا خوبايي که تو داستانا تا حالا خوندين . هميشه عينکشو به موقع ميزد ؛ ولي نه مثل همه اون آقا خوبايي که تو داستانا تا حالا خوندين . هميشه ساعتشو به دست چپش ميبست ؛ ولي نه مثل همه اون آقا بدايي که تو داستانا تا به حال خوندين . هميشه اين آقاهه ؛حرفاي خوب ميزد ؛ مثل همه اون آقا کثافتايي که تو داستانا تا به حال خوندين . "من کجاي اين دنيام؟من کجاي اين دنيام؟ها؟من کجاي اين دنيام؟؟؟...تو؟اين دنيا؟ اين فقط يه تغيير ريتمه ". اين آقاهه چشماش کار نميکرد ؛ ولي دوتا چشم داشت . عوضي!بي شعور!کثافت!الاغ!و خيلي چيزاي ديگه.....اينا چيزايي نبودن که ما بخوايم باهاشون اون آقاهرو مورد خطاب قرار بديم - هميشه همه کاراشو به موقع انجام ميداد . زمانو شما براش تعيين نميکردين . ساده لوح! زمان برا خودش کلي سيستم داره . هميشه آب دهنشو بدون صدا قورت ميداد ؛ شما ميتونين؟ بدون نفس صدا ميکشيد ؛ شما نميتونين . ولي من ميتونم . هميشه وقتي ميخواست از خونه بره بيرون ؛ کيليداي خونه رو به موقع از جيبش در ميوورد ؛ در خونه رو با کيليداي خونه به موقع قفل ميکرد ؛ کيليداي خونه رو به موقع ميذاشت تو جيبش ؛ و با همون دست ؛ به موقع کيليداي ماشينو در ميورد . به موقع در ماشينو باز ميکرد؛ و به موقع ميبست . به موقع ماشينو روشن ميکرد ؛ به موقع پاشو ميذاشت رو کلاچ ؛ به موقع ميزد دنده يک ؛ به موقع پاشو ميذاشت رو گاز و به موقع حرکت ميکرد . اينبار فقط يادش رفت کمربندشو ببنده . فقط همين . فقط .
2/24/2004 10:21:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
پريروز براي اولين بار از تصوير دستم تو آينه ترسيدم. 2/13/2004 09:47:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
2/05/2004 07:19:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
فكر كنم كمكم بايد تولدمم فراموش كنم...................احساس يه loopبهم دست ميده. 2/04/2004 12:00:00 AM - آرش ÙتاØÙ -
جمعه 5/7/81 21:00:51
1/29/2004 04:05:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
حرفاي بهتري براي زدن هست...
1/26/2004 08:29:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
اونجا كنار پنجره
1/26/2004 08:23:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
خدا برام يه شَكه ، هر وقت شَكش منفي نيست خيلي دوسش دارم...توام برام يه شَكي. 1/23/2004 04:50:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
چه ربطي داره ...
1/23/2004 04:48:00 PM - آرش ÙتاØÙ - نصف شب كه از خواب بيدار شد ، احساس كرد به خدا خيلي نزديك شده . اون شب ميخواست بميره . فشار انگشتارو رو گلوش احساس ميكرد . كمكم همه چيز محو شد ... چشماشو كه باز كرد ، زنش رو ديد كه جلوي افسر پليس زانو زده : فقط يه لحظهي جنون آميز بود ، نميخواستم بميره 1/23/2004 04:45:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
قرمز يراي چي ؟ آبي رنگ خداس ، سياه منم ، سفيد شايد تو باشي ، سبز وجود خارجي نداره ... اين فقط يه توهمه . ميخوام فقط توي جنگل راه برم ، دخترك با اين فكر دست پدر را ول ميكند و به سمت مغازهي رنگفروشي ميدود ... اين فقط يه توهمه.
1/23/2004 04:30:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
���� ���� �� � ��� �� ���� � ���� ��� � ���� ���� �� ���� � ��� ���� ����� ����� ... ��� ��� �� ����� . ������ ��� ��� ��� ��� ��� � ����� �� ��� ��� ��� ��� �� �� ����� � �� ��� ������ �䐝����� ����� ... ��� ��� �� �����.
1/23/2004 04:30:00 PM - آرش ÙتاØÙ -
��ǝ� Ӑ � �� Ӑ�� ��....������ ����� �����...... 1/20/2004 08:05:00 PM - آرش ÙتاØÙ - 1/20/2004 09:59:00 AM - آرش ÙتاØÙ - |